۱۳۸۶ اردیبهشت ۷, جمعه

درخت بخشنده

درخت بخشنده اثر شل سیلور استاین را اینجا بخوانید
http://www.koodakan.org/story/StoryTeen/st006.htm

۱۳۸۶ فروردین ۱۴, سه‌شنبه

دوستتان دارم

دوسه روز دیگه باید دوباره برم دانشگاه,خداحاففظی از مامان بابا و برادرم خیلی سخته خانه یه حال و هوایی داره که هیچ جای دنیا نداره واسه همه ی آدما.بعضی اوقات باید از چیز هایی که داریم دور بشیم تا قدرشون را بدونیم اینو مامان بهم گفت,میگه آدم باید سختی بکشه تا به چیزی که می خواد برسه.اوایل برام خیلی سخت بود ولی بعد که دوست پیدا کردم و دیدم همه ی ما از خانواده هامون دوریم محبت برام معنی پیدا کرد,نگاه کردن به آسمون و طبیعت و لذت بردن از اون همه واسه این بود که جای عزیز ترین کسامویه ذره پر کنم.من پیش دوستام یاد گرفتم که همکاری باعث دلگرمی میشه,یاد گرفتم که چقدر قسمت کردن لحظه هامون لذت بخش,فهمیدم چقدر خانوادم واسم مهمم و من به اونها افتخار میکنم به برادرم که زیبا ترین عکس های دنیا رو میگیره به پدرم که همیشه با ما بوده و همیشه در تمامی کارهامون به ما کمک میکنه به مادرم که مهرباترین و مدرن ترین مامان دنیاست و خنده هاش لنگه نداره.,آرزوم اینه که پدر مادرم از من راضی باشن و بتونم فقط یه ذره از اون همه زحمتی که برام می کشن را جبران کنم.میدونم مامانمو اذیت میکنم ولی اینو که من نمی خوام مثل همه ی بچه ها.من خانوادم رو دوست دارم تا آسمون
کسی میدونه تا آسمون چقدر راهه؟