۱۳۸۶ تیر ۲۲, جمعه

روستای ابرندآباد

اطاق من
اطاقي ست کوچک
ديوارش رنگ خورده از صلح و محبت
چراغي در گوشه آن پر از نور صداقت
پنجره اش گشاده بروي دوستي و انسانيت
ميهمانان من همه شيفته عشق و دوستي

دنياي من دنيائي بي مرز
دور از جهالت
همه جاي آن گل هائي از عدالت
و زندگي براي همه پر از سادگي و سعادت
دلها شاد و لب ها خندان
و باغ هستي پر از طراوت

فريدون

۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

اطاق من
اطاقي ست کوچک
ديوارش رنگ خورده از صلح و محبت
چراغي در گوشه آن پر از نور صداقت
پنجره اش گشاده بروي دوستي و انسانيت
ميهمانان من همه شيفته عشق و دوستي

دنياي من دنيائي بي مرز
دور از چهالت
همه جاي آن گل هائي از عدالت
و زندگي براي همه پر از سادگي و سعادت
دلها شاد و لب ها خندان
و باغ هستي پر از تراوت

فريدون

ناشناس گفت...

الهامي ازين تصوير
.

من ميان اين کوجه
و خاطره چند قرن
زندگي را ورق ميزنم

من پشت اين درب چوبين
وکنار اين ديوار خشت و گلي
دفتر خيال را ورق ميزنم
اين تصوير با من سخن مي گويد
چه زيبا و گويا
و چه تاريخانه
فريدون

ناشناس گفت...

Dear Taraneh
I enjoyed listening to Gipsy Kings Songs,
Although the song was not in English, and I could not understand what he was singing, but it sounded wonderful.
==============
I found a kind of sadness in their songs. I am trying to find the actual lyric’s translation. It is nice to listen to a song that you know what the meaning is.

I can not comment about my verse. But pictures are so wonderful.

ناشناس گفت...

سلام عمو فریدون
من از اول تا 26 تیرماه تحویل پروژه داشتم خیلی سخت بود ببخشید زودتر نتونستم جوابتون رو بدم.
ازشعر بسیار زیبایتان بسیار ممنونم من آهنگهای چجیبسی کینگز رو گوش میدم چون به من آرامش می ده و به من نزدیکه با اینکه مفهوم آنها را نمی دانم. منم دوست دارم بدونم چی می گه. من دو آهنگ شاه کولی هاو عشق کولی را خیلی دوست دارم . تو این سه هفته به قدری سرم شلوغ بود که دو روز آخر پنج ساعت هم می نشستیمو حتی بلند نمی شدم. ولی الان آرومم و میگم زحمتمم رو کشیدم. امیدوارم که جواب آن را بگیرم. از رفتن شما خیلی ناراحت شدم من وبلاگتون را دوست داشتم و دارم و همیشه داستان ها و شعراتون رو می خوندم و لذت می بردم از این همه احساس. از شعر زیباتون هم ممنونم وقتی مامانم واسم خوند خیلی خیلی خوشحال شدم.
من این روستا رو که در اطراف یزد است ،دوست دارم.مردمش خیلی مهربونن اونجا همش باغ انار داره اونجا راه میری فقط باغ انار می بینی.روستای ابرند آباد خیلی قدیمیه ما درسی به نام برداشت از بنا های تاریخی داریم ما به آنجا رفتیم تا خانه ای قدیمی آنجا را برداشت کنیم.
از اینکه با مایید ممنون و خوشحالم

ناشناس گفت...


Summer day

It’s one of the loveliest summer day
Not cold, not hot, it’s just right
Trees standing still under the sun ray
Everything is peaceful and bright
Swallows chasing one another in the air
Clouds moving slowly
The sun peeps out of clouds with warmth to share
Leaves dancing to the tune of breath
Rabbits looking for food
Ripples on the lake
Bushes standing together in the wood
The beauty of nature that see here
With this message, I wanted, to share

Fridoun

ناشناس گفت...

آه چه زیباست این اتاق که هر گاه از درش وارد آن میشوی به خوبی بوی گلهای رازقی که در تاقچه کوچک رو به قبله اش در گلدان بلوری که پدر از سفری دور سوغات اورده است به مشام میرسد روح حدا در اتاق من جریان دارد و این همان جای است که میتوانی به آرامی خستگی وجودت را به دست فراموشی سپاری

ناشناس گفت...

سلام ترانه جان...حالت خوبه عزیز...امیدوارم امتحاناتو خوب داده باشی....هر چی بیشتر به وبلاگت سر میزنم،بیشتر عاشق رشته ی معماری میشم...موفق باشی
My Id: NEGARTARCITY

ناشناس گفت...

بر قله کوهی رفیع ايستاده بودم.بر قله کوهی رفیع ايستاده بودم. ديگر طپشی در سينه ام احساس نمی کردم. پايان بی قراری ها بود و آغاز

رفتن . قلبم بصورت کبوتر سپيدی بر انگشت سبابه دست چپم نشسته بود. ميخواستم با سقوط آزاد به پايان

زندگی برسم . کبوتر از روی دستم پر کشيد و رفت روی سخره ای نشست.

رفتم کنار سخره که با کبوتر قلبم و زندگی وداع کنم. در آن هوای گرم تابستان در شکاف سخره نهالی را ديدم که با وزش

نسيم آرام آرام سر تکان ميداد . در حيرت ماندم که آن نهال چگونه در آن محيط خشک و زیر تیغ افتاب سوزان در

شکاف آن سخره به بودن و زندگی کردن ادامه حیات میدهد.

نهال در مقابل نگاه حیرت زده من بزبان آمد و شعر سیاوش کسراائی رابا صدای رسائی خواند .

آری، آری، زندگی زيباست.
زندگی آتش‌گهی ديرنده پابرجاست.
گر بيفروزيش، رقص شعله‌اش در هر کران پيداست.
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست


دراینجا بود که برایم آسمان رنگی زیبا بخود گرفت . تکه ابر ها به حرکت در آمدند. بالهای کبوتر بصورت

تاجی بر سر نهال نشست. و بدن عریانش بصورت قلب در آمد و بدرون سینه ام خزید . من با بلند کردن دستهایم به

بالای سرم پرواز کردم و به شهر برگشتم و برختخواب خود رفتم . با طپش آرام قلبم از خواب بیدارشدم.
===================

Dear Tarane
Thank you for your kind words and lovely message
whishing you all the very best
Fridoun

ناشناس گفت...

Some people see things as they are and ask 'why'? I dream of things that never were and say 'why not'.

George Bernard Shaw
====================

there is nothing good or bad,but thinking makes it so
Shakespear
===================
What lies behind us and what lies before us, are tiny matters, compared to what lies whithin us

Oliver Wendell Holmes
==========================
Problem cannat be solved by the level of thinking that created then
Einstein


======================
Dear Taraneh

Did you know 95% people dream in Black and white, only 5% dream in colour?

ناشناس گفت...


ياران

غروب افتاب بود. به دوستم گفتم برويم در ايوان بنشينيم و چای بنوشيم. طراوت باغ در انتظار چشمان بيدار ما است. با گرد هم آیی مان لباس تنهایی را از تن در اوريم و به چوب لباسی آنزوا بياويزيم. زندگی را دوست بداريم و به دانایی و خرد و آگاهی عشق بورزيم.

لحظه ای مکث کردم و به دوستم گفتم تو هم چيزی بگو .

گفت يک چائی لبريز و لبسوز ديگر هم بريز

فريدون

ناشناس گفت...

يك ايراني رئيس دانشكده طراحي هاروارد

http://www.edunews.ir/index.php?view&sid=12124

Mohsen Mostafavi is named dean of Design School:

http://www.news.harvard.edu/gazette/2007/08.23/99-gsdean.html

ناشناس گفت...

Silence

Secrets ramain in heart
Sometimes silence is an art
Silence of the winter season
Beyond doubt, is for a reason

Fridoun

===============
Have a good day