۱۳۸۶ فروردین ۸, چهارشنبه

نخستین کار گروهی


اولین کار کلاس کارگاه مصالح ساختمانی (که فقط با مقوا کار کردیم) .این یک سازه فضایی است که هر تکه آن را یکی از بچه های کلاس درست کرده است. استاد امیدوار است بتواند نمونه ی فلزی این سازه را درست کرده و به عنوان نماد دانشکده ی معماری در جلوی دانشکده نصب کند. سازه های فضایی در معماری امروز بسیار پر طرفدار هستند و کار آیی بسیار زیادی دارند .به دلیل حجم بسیار کم ، نصب آسان و نمای بسیار جذاب. این سازه ها در ساختمان هایی که به طور موقت می خواهند ساخته شوند کار برد فراوان دارد مانند نمایشگاه ها، بازار، مراکز تفریحی موقت.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

ترانه جان
بسیار خوشحالم که شروع به نوشتن یادداشتهای و خاطرات دانشجوییت کردی
.
خاطرات و تجارب دانشجویی هیچگاه در باقی عمرت فراموش نمی شوند و دیگر تکرار نخواهند شد
روی ماهت را می بوسم

ناشناس گفت...

عنوان" نخستین کار" یاد نخستین برنامه ای که نوشتم برای من زنده کرد
نخستین درس برنامه نویسی ما به زبان فرترن بود ونخستین برنامه حل یک معادله ی درجه دوم.به شدت گیج و منگ بودم اصلا متوجه نمی شدم قضیه چیست و به شدن نگران شده بودم .در ان موقع که تازه از خانواده جدا شده بودم مشکلات زیادی در تنهایی داشتم برای اولین بار بود که در درسها اینقدر احساس ناتوانی می کردم.از طرفی همه ی دانشجوها به شکلی مشغول بودند آنهایی که تازه از خانواده جدا شده بودند و به دنبال آزادی های دروغین بودند از فرصت استفاده می کردند و درس به دنبال تفریحات خودشان می رفتند. آن موقع فضای فعالیت سیاسی هم باز بود علاقه مندان به سیاست هم ئر اتاق هایی مشغول فعالیت بودند.من باید همه ی اینها را برای خودم حل می کردم و دوستان مناسب انتخاب می کردم برای من که اهل کتاب و درس بودم و سادگی روابط رادوست داشتم بسیار مشکل شده بود .
یک روز دو تا دختر دانشجو آمدند سراغم که ظاهری بسیار بی آلایش داشتند و با من دوست شدند آنها در سالهای بالاتر درس می خواندند وقتی گیجی مرا دیدند بهمن گفتند برو سراغ یکی از بچه های سال بالایی که در مرکز کامپیوتر کار می کند .اسمش درویش بود.درویش فقط به سئوالی که ازش می کردی جواب می داد و هیچ حرف اضافه ای نمی زدو بسیار سخت کوش بودو عشق عجیبی به کامپیوتر داشت او به من کمک کرد و اولین برنامه را نوشتم دیگر پس از آن هیچگاه از کسی کمک نگرفتم همیشه ازش سپاسگزارم که شروع خوبی را برایم به جای گذاشت
حالا که پس از سالها به او فکر می کنم می بینم باید از خانواده فقیری بود چون تمام مدتی که می دیدمش فقط یک دست لباس کهنه داشت . گلنار و مینا سابقه و داستان زندگی او را می دانستند ولی فقط به من اشاره ای کردند که او سختی زیادی کشیده است
امیدوارم هر جا که هست شاد و سلامت باشد

ناشناس گفت...

تراته گرامی
سال نو و تولد بلاگ را به شما صميمانه تبريک می گويم. سازه ی گروهی تان زيباست . گزارش پروسه پيدايش اين طرح از مرحله آغاز تا مرحله نهائی و همآهنگی گروه و تقسينم کار درين پروژه ميتواند خاطره ای هم آموزنده برای طرح های بعدی و هم جالب باشد.

سئوالی که با ديدن اين سازه فضائی برايم ايجاد ميشود اينست که چه عواملی در پيدايش اين طرح شرکت داشته اند. جدا از مسئله آئستيک آيا کاربرد و هماهنگی آن با محيط زيست نيز مد نظر بوده است؟

موفقیت شما را در کلیه شئون زندگی خاصه تحصیل از صمیم قلب تبریک می گویم
شاد و پیروز باشید.
فریدون

ناشناس گفت...

Dear Tarane
Some time ago I visited an art Gallery. There was an English painter whose most painting were about Sky. I can’t remember his name.
Sky always has been a mysterious and unreachable beauty. The clouds that have uncountable shapes and blue sky bring a sort of happiness. This picture of yours reflects a kind of calm and thoughtfulness

Who is the architect of that beautiful sky? Nature is full of surprises. Is it not?

ترانه گفت...

عمو فریدون گرامی این سازه فکر استاد من بود که در میلان دکترای خود را گرفته است .او عاشق سازه های فضایی است و ما حتی یک سازه فضایی دیگر هم با چوب کبریت به عنوان اولین کارکلاسی درست کردیم.
با عرض پوزش من در مورد مسائل فنی این سازه چیزی نمی دانم بعد از تعطیلات حتما از استادم سئوال خواهم کرد و جوابش را برای شما می نویسم