۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه

تعاریف اولیه

فرهنگ: مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی که در طول زمان به انسان می رسد. ملت:گروهی از مردم که سرزمین ،آداب و رسوم ،زبام مشترک و اقتصاد مشترک دارند که در شرایطی به لحاظ زمانی و مکانی امکانات متفاوت به خلق پدیده هایی دست زده اند که با توجه به نیازشان با امکانات موجود پاسخی به آن داده اند
تربیت: تمام اطلاعات نسل های گذشته را به ما منتقل می کند
بنای ماندگار: بنایی است که نیاز ثابت در طول زمان و نسل ها را به خوبی برطرف کند
فضا: مکانی سر پوشیده که امکان پر شدن و خالی شدن دارد (تعریف ارسطو)
مکان: منحصر به فرود و همیشه ثابت در ذهن فرد می باشد ولی فضا را می توان باز سازی نمود .مکان قسمتی از فضا است که به واسطه ی جا یا قسمتی از آن که به واسطه ی یک یا چند خصوصیت از سایر فضا ها جدا می شود
فضا دارای سه مولفه است
1- فرم یا صورت
2- عملکرد
3-معنا(ماوراء)
مولفه سوم بسته به خاطره ی فرد مثلن خاطره ی خوبی از آن فضا داریم و از آن لذت می بریم در حالی که کسی دیگر ممکن است از آن متنفر باشد
شکل همواره دو بعدی است (دایره ، مربع،...)ولی فرم یا صورت تظاهربیرونی پدیده است که خود را در معرض دید قرار می دهد
معمار باید یک مکان خلق کند چون فضا دارای آن بار معنایی و حس را ممکن است نداشته باشد
محیط بستری است که یک اثر در آن خلق می شود محیط واقعیت دارد
فضا عینیت است و مکان ذهنیت

۱ نظر:

;hlvhk گفت...

من هم هوس آب می کنم ،سرم را بالا می گیرم و دهانم را از آب باران پر .

احساس ضعف شدیدی دارم ،شکمم صدای رادیو ضبطی می دهد که نوار کاست را خراب می کند .بوی شیرینی می آید .

از جنس شیرینیهای که ماری آنتوانت در ضیافت هایش اسراف می کرد.

بوی پول از جیب های زرد وسیاه و بوی ریا و کثافات همه در هم باعث شده که بینی ام را بگیرم و به سرعت به آسمان پرواز کنم.

پریدن، جهیدن و پرواز کردن، سه مرحله عادی برای بوئیدن ستارگان و نوازش سیارات است و از همه مهمتر ...می آیم پائین تر زیرا بر می ایستم. از این بالا همه چیز زشت است، خصوصا آنها که خودخواه و مغرور و نادان هستند و دلهایی پاک است که از این بالا زیبا باشند.

کی و کجا یاور می آید؟

من اینجا هستم

بر قایق چوبی بزرگی سوارم که رنگ انار است و بوی چوب می دهد، بوی چوب...

اگر قایق را نمی خواهند، هواپیما، سفینه، شاتل...

نه...نه...

من به او بال می دهم

حاضرم تا وقتی که باران می آید بالهایم را به عنوان چتر روی او بگشایم و سپس وقتی که رنگین کمان درود فرستاد بالهایم را به او عطا ء کنم .

یا در کنار دلفین ها ....

من به او آبشش می دهم!

اصلا همه وجود را به او می بخشم و برای معشوقه ام می میرم تا بهتر از من را تصور نکند

هنوز باران می بارد عزیزم.

تصور کن کنار اسکله ای ایستاده ای ...

لبه ی چوبی آن ایستاده ام و باران به لبه تیز اسکله می خورد و چند جهت می پاشد درون کفشهایم آب نفوذ کرده است.

می خواهم بی رودربایستی صحبت کنم ، بهتر آن است که مخاطب باشی تا سوم شخص .

من در تیه و تو در کدام ارض موعودی؟

بیا با هم این جمعیت بزرگ را بشکافیم و جلوتر رویم و مسامحه نکن!